ششمین روز زندگی سامیارجونم
سامیارجونم امروز دومین روزی که توبیمارستان به خاطر زردی بالابستری شدی دیروز من پیش توومامانی بودم خیلی بی تابی میکردی مامانی خیلی اذیت شد. قربونت برم همه این کارابه خاطرسلامتی شمااست.قول بده زود زود خوب شی زودتر بیای خونه. خیلی خیلی دلمون برات تنگ شده.خیلی دوستت دارم..... ...
نویسنده :
خاله جون رعنا
21:28
عیادت سامیار جونم
خاله جونم دیشب کلی مهمون داشتیم همه اومده بودن عیادت تو نفسم. ببین توچقدرماهی بعدازکلی وقت همه به خاطردیدن تو دورهم جمع شدن.همه فامیل به مامانی زنگ زدن حالتو پرسیدن.طفلکی عزیز دیروز شش باربه مامانی زنگ زد.خیلی دوستت دارم نفسم............ ...
نویسنده :
خاله جون رعنا
21:25
اولین حمام سامیارجونم
سامیارجونم امروز اولین باری که بعداز 10 روزحمام کردی.چقدر توماهی اصلا اذیت نکردی فقط یه کوچولو زمانیکه روی سرت آب ریختیم گریه کردی.توبزرگترین هدیه خدا به خانواده ماهستی.خیلی خیلی دوستت دارم. ...
نویسنده :
خاله جون رعنا
21:23
خنده سامیارجونم
سامیارجونم دیشب برای اولین بارخندیدی ولی هرچی من ومامانی وخاله لیلا سعی کردیم نتونستیم ازت عکس بگیریم.دیدی چقدرحیف شد ولی قربونت برم ماکه بی خیالت نمیشیم بالاخره یه عکس ازاون لبخند خوشگلت میگریم. ...
نویسنده :
خاله جون رعنا
21:13
ترخیص سامیارجونم
سامیارجونم نمیدونی چقدر خوشحالم زنگ زدم خاله لیلا گفت اومدی خونه دورت بگردم که اینقدر اذیت شدی ولی الان خیلی خوشحالم.عاشقتم خاله جونم. ...
نویسنده :
خاله جون رعنا
21:11